بنام یزدان پاک
داغ تنهایی:
آنقدباآتش دل ساختم تاسوختم
بی توای آرام جان یاساختم یاسوختم
سردمهری بین که کس برآتشم آبی نزد
گرچه همچون برق ازگرمی سراپا سوختم
سوختم،امانه چون شمع طرب دربین جمع
لاله ام کزداغ تنهایی به صحراسوختم
همچوآن شمعی که افروزندپیش آفتاب
سوختم درپیش مه رویان وبی جاسوختم
سوختم ازآتش دل درمیان موج اشک
شوربختی بین که درآغوش دریاسوختم
شمع وگل هم هرکدام ازشعله ای درآتشند
درمیان پاکبازان،من نه تنها سوختم
جان پاک من" "خورشیدعالمتاب بود
رفتم وازماتم خودعالمی راسوختم
(رهی)
عناوین یادداشتهای وبلاگ
دسته بندی موضوعی